هستیهستی، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
هلناهلنا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

فرشته های آسمانی مامان و بابا ، هستی و هلنا

هستی به باغ وحش می رود

هستی برای اولین بار دهم فروردین 93 رفت باغ وحش تهران و کلی از دیدن حیوانات تعجب میکرد اینجا هم خرگوش بغل کرده و این هم پلنگ ایرانی که واقعا زیبا بود بعدشم کمی ماشین بازی کرد و آخرشم دخترم خیلی خسته بود و اینجوری خوابید بعد رفتیم خونه آتا آنا و از خواب بیدار شد و قر میومد ...
11 فروردين 1393

نوروز 93

پنجم فروردین 93 دخترم رفته حموم و از اونجائی که عشقه روسریه برای ما  ژست گرفته اینجا هم دیگه قابلیت خورده شدن رو داره با خنده زیر پوستیش که مثلا نمیدونه ما داریم تحویلش می گیریم ششم فروردین 93 هفتم فروردین 93 دخترم پای ظرفشوئی کلی به مامانش کمک کرد و آب بازی کرد بعد دیدیم پاش رو چهارپایه و سرپا خسته میشه براش آب ریختیم تو تشت و رو صندلیش نشست . بعد از کلی تلاش و شستن صندلیش و همه جا پاهاشو کرد تو تشت و حسابی آب بازی کرد . اینجا هم لباساشو در آوردیم که خشکش کنیم بعدشم انقدر خسته شده بودیم شیرین بیهوش شد ...
22 فروردين 1393

موش کوچولوی خونه ما

دختر خوشگل ما وقتی میریم مهمونی و بیرون اینطوری ساکت و آرومه و مثل خانمهای با شخصیت ژست میگیره 14 اسفند خونه آتا و آنا تولد بازی بابا و عمه لیلا و عمه لعیا 26 اسفند دخترم از بس شیرینی خورده یه جوش گنده زده اینم موش کوچولوی خونه ما که وقتی میخواد الکی بخنده دهنشو انقدر باز میکنه و هه هه میکنه . جوجه کوچولو واسه خودش آواز میخونه و با خودش بازی میکنه . صدای گاو ، ببعی ، کلاغ ، هاپو ، گربه و جوجه در میاره البته صدای گاو و ببعی رو با صدای بلند میگه مااااااااااااااااااااااا بعععععععععععععع کلاغ رومیگه قار قار کلشم تکون میده با ناز هاپو میگه آپ آپ پیشی میگه میووووووووو جوجه میگه جیک ...
27 اسفند 1392

الو الو

اینم تلفن صحبت کردن گل دختر ، فقط به قرهاش توجه داشته باشید: الو الو مثل اینکه قطع شده نه وصله الان صدات میاد راست میگی !!! چه جالب هههههههههه بعدا می بینمت خداحافظ ...
9 اسفند 1392

دختر اهل مطالعه ی ما

شیرین عسل ما یاد گرفته میخواد مطالعه کنه دراز میکشه اینطوری وقتی براش شعر میخونیم کلی قر داره و دست میزنه و ادای بشکن در میاره و دولا راست میشه . بعضی وقتا که میخواد جلب توجه کنه یه صدا مثل اردک در میاره و میگه وگ وگ ...
24 بهمن 1392

یه دو سه چهار

قرتی من عاشق عینکه . از خالشم یاد گرفته که عینکشو مثل تل بده بالای سرش . اینقدرم ژست میگیره که نگو و نپرس . روی مبل که میره یک دو سه چهار میخونه و بپر بپر میکنه . ازش که بپرسیم خاله ، مامان ، بابا و خلاصه هرکسی رو چند تا دوست داری میگه ده تا خلاصه که خیلی عشقه ...
6 بهمن 1392

بیست و نهم و سی ام دیماه 92

فسقلی چند مدل لباس که خاله و عمو براش آورده بودند رو پروکرد . بعدشم با تل برای خودش تاج پادشاهی گذاشت و حسابی نقاشی و شلوغی کرد . تولد خاله وحیده بیست و پنجم بود ولی چون شرایطش مهیا نبود روز بیست و نهم به صورت غافلگیرانه براش کیک خریدیم و تولد گرفتیم . البته جینگیلی خیلی خسته بود و به این قشنگی خوابیده بود . بعدش که بیدار شد کلاه تولد خالشو بالا کشید و با خوشحالی کیک خورد . شیرین ترین ما عاشق نون خامه ای و شیرینی های خامه ای هستش و وقتی بهش یه شیرینی میدی با انگشت میره توکارش و اینقدر کوچولو کوچولو با انگشتای کوچولوش خامشو میخوره تا تموم بشه . یه روش دیگه قایم شدن جوجه اینه که یه چیزی میکشه رو سرش و صداشم در نمیاد...
1 بهمن 1392

چشم چشم ابرو ابرو

بیست و چهارم دیماه 92 : اینجا خوشگل خانم ما آرایشگر شده بود و اینم ژستش . عاشق هاپوئه و تا می بینه میگه آپ آپ بیست و پنجم دیماه 92 : دختر کوچولوی ما رفته تو کمد دیواری بیست و هفتم دیماه  92 : عاشق چشم چشم دو ابرو هست و میخونه چشم چشم ابرو ابرو ...
28 دی 1392